به کجا؟
زمانیکه تاریخ در خط افقی خود به جلو میرود، من همچون ماهی بالغ رودخانه قصد دارم به برکه ای که در آن به دنیا آمدم برگردم. پس خلاف جهت آب شنا میکنم و در زمان، خلاف حرکت رو به جلو به عقب باز میگردم.رسیدن به ابتدای تاریخِ زندگی یعنی زایش مجدد خود.رهایی دردهایی که گذشته و آینده بارِمان کرده مجدد ما را به دنیا می آورد.با این تفاوت که میدانیم مسیر پیش رو پر از تکرار لحظه ی ابتدایی زندگیست!
دیگر زمانیکه ساعتها به جلو میروند یا به عقب بازمیگردند هیچ فرقی ندارد!همانطور که روز شب میشود و شب روز چه فرقی دارد اگر بگوئیم شب روز میشود و روز شب؟یا اگر خورشید از غروب طلوع کند و در مشرق غروب کند چه تفاوتی حاصل میشود؟اگر دود سیگار به درون سیگار باز گردد و سیگار کشیده شده به سیگار تازه ای که هنوز کشیده نشده بَدَل شود مگر در انجام کشیدن سیگار تفاوتی ایجاد شده؟اگر در فیلم سرگذشت بنجامین باتن همه از پایان به آغاز میرفتند چه میشد؟
نظر من این است که هیچکس نمیمیرد بلکه آخرین لحظه درست مثل اولین لحظه است و زمانیکه چشمهایمان را در آخرین لحظه ی حضور در جسمی میبندیم، خوابِ ماهی بازگشته به برکه را میبینیم که خود را بار دیگر به دنیا می آوریم و وقتی چشمهایمان را باز میکنیم آدم سالخورده ای در خانه سالمندان هستیم.
واقعیت توهمیست از دنیایی که ما آن را نشناخته ایم اما بارها در فلسفه، عرفان و مذهب درباره ی آن صحبت میکنیم که جهانی مطلق وجود دارد که در آن بیداری و خواب مطلق است.فهم این موضوع که ما در این دنیا در میانه ی خواب و بیداری قرار داریم کلید حل یکی از هزاران معمای بازی در این دنیاست ∞