خميازه ها
به اين فکر ميکنم که حالم خوبه اما اين يه دروغ دوس داشتنیه برای ادامه ی زندگی.اونقدر فکر نميکنم که دارم چيکار ميکنم يا بايد چيکار کنم اما تو بداهه فوق العاده عمل ميکنم.هرچند نتيجش تخمی يا خيلی خوب باشه،مهم اين شده که تو دوتا حالتش به حد بالايی از نتيجه ميرسم.
به قول هادی زندگی يه هديست که چندين انتخاب پيش پات قرار ميده،بايد شوتش کنی و دنبالش بری يا پاس بدی و بری يا بری و منتظر باشی يکی توپو برات بفرسته يا وايسی و توپو به سمتت شليک کنن.
من فوتبالم هميشه خوب بوده و پرم از افتخارات باشگاهی و دانشگاهی،پای چپم طلاست.اگه درد زانو و مشکل پارگی رباط صليبی نداشتم الآن مطمئنن تو پرسپوليس بودم.پرسپوليس تيم روياهاي منه،تيم غيرتی و پر از ستاره های بزرگ.از بچگی شماره ده علی دايی و تن ميزدم،بازو بند کاپيتانی به بازو داشتم و صبح تا شب تو کوچه و محله های مختلف بازی ميکردمو خسته نميشدم.
زياد خسته نميشم اگه قرار باشه که حتی بميرم.نمردم که بدونم چجوری ميشه تا بميرم اما دوس ندارم که خسته بشم و اگه خسته شدم دوس دارم که بميرم.
ميرم اما نميرم چندسال دور،ميرم تا بيام.رفتن و جستجو کردن و پيدا کردن.برگشتن و سوغات آوردن،کی دلش حرف ميخواد؟بيا بشين که يه دل سير ميتونم هيچی نگم و گوش کنم.تو بيا بقيش با من.تو باش بقيش با من.اصن هر اتفاقی که بيفته با من،اگه تو بيای من فقط من نيست.کی گفته من بودن خودخواهيه؟اصن خودخواهی باشه،چرا ما نبايد خودخواه باشيم؟برای خودخواهی خودمون چرا نبايد ارزش قائل شيم.خودم ميخوام که باشی اگه نخوام نيستی.ميخوای نارحت شی ميخوای بمون تو آزادی حتی به اينکه خودتو بکشی احمق.اگه انقدر که ميگم خودخواه باشی ميتونی زندگی کنی.
چرا انقدر داری طول ميدی؟زمان ارزش از دست دادن خنده هاتو نداره اما تو چرا انقدر که نگران زمانی نگران خنده هات نيستی.
به محمدرضا ميگم آخرش ازت چی ميمونه،سرشو گذاشته رو بالشت و پتورو کشيده که بخوابه.ميگه خنده هام ميمونه.
خيلی ازت دورم ن.ر ، اونقدر که ...
صدای خميازه های علی بلند شده،رفسنجانی تموم کرده،همه بخاطر امتحان فردا و تعطيل نشدن دوشنبه همديگرو فحش ميدن،شايد ديگه فرصت نشه که زندگی تکرار بشه،از همينجا ميگم،کاش انقدر جای خواب وجود نداشت.
به موقع بخوابيد و ناگهان بيدار شيد.
زمستان نود و پنج،دلتنگی پارسالو دارم،همينروزا...