گوسفندارو چرا میبرم و خودمم باهاشون میچَرَم
گوسفندارو صدا میکنم و اونا هم بع بع میکنن
گوسفندارو میشمارم و اونا هم کمکم میکنن
پشم گوسفندارو میچینم و اونا تصویر خودشونو تو آینه نگاه میکنن
شیر گوسفندارو میدوشم و اوناهم نشخوار میکنن
بره هارو بغل میگیرم و غَشو میکنم
گوسفندارو بر میگردونم آخور و بهشون شب بخیر میگم
گوسفندا میخوابن اما من هنوز بیدارم...
امروز تصمیم جدی و محکمی برای خوندن واسه قبولی برای دکتری گرفتم.تمرکزم برای خوندن چندین برابر از قبله، نور اهورایی بهم این کمکو میکنه تا قویتر باشم.پس وقتی دارم این متنو مینوسم با صد در صد توانم مینویسم.حالا وقتشه که با تمام نیرو برم سراغ کامل کردن مقاله هام و تموم کردن کتابا و جزوه های نصفه کارم.
دانشگاه تهران عزیزم، برای سومین بار پذیرام باش.کارای زیادی دارم که تو این دوره میخوام بهشون برسم.
چند وقت پیش که با نگار صحبت کردم، بهم گفت:نا امید نباش، تو مقاطع تحصیلیت رو ادامه بده، روزی به جایگاه استادی میرسی...ممنون واسه این وووویس قشنگی که فرستادی، چون این جمله رو تایپ کردم و روی صفحه ی دکستاپ لب تاپم نوشتم تا هربار که نگاش میکنم با قدرت بیشتری به سمت هدفام حرکت کنم.
اِی نور اهورایی، به روانم کمک کن...
1400/11/9
