دوچار اولین ماه کامل ۱۴۰۴
تو که نیستی!
منم که هیچی...
با این اوصاف باید همینجا تموم بشه این داستان.
اما نمیشه چون ماه نمیزاره و این دیگه تقصیر هیچکدوممون نیست.
چه جالب پس بلخره یجایی پیدا شد که چیزی تقصیر من نباشه البته مطمئن نیستم تو اینو قبول کنی.بخاطر بیماری روانیت که هر روز داره دردناکتر میشه.تو یکی از آخرین متنایی که هرگز برام ننوشتی اما من خوندم، فهمیدم که غیر مستقیم گفتی من تو ماه یه چشم گذاشتم که انقد بهت خیره بشه که دیووونت کنه!آخه نه اینکه خیلی خوشگلی ماه محو تماشات میشه...
میگم دچار بیماری شدی داستان همینه دیگه...
چی؟؟؟دوچاااااار؟؟؟؟یا دچاررر!!!!
اینم از همون کلمه هاست که ساعتها بهش فکر میکنم و تنها نتیجه ای که میگیرم دچار شدنه، نمیدونم چیه اما میدونم وقتی دچار میشم چقدر درد میکشم اما چقدر این درد بهم حال میده.
آوای کلمه ی دچارو گوش کن، دوووووچاااااااررررر!
این کلمه متشکل از دو چ آ r R رررر هستش!
دو اولش یعنی من و تو، توووو ، توووووووووو، تووووووووووووووو
چ ، چه، چِ، دو چ...
آآآآآآآآآآ....آه، آ!!!! آرررررر، آررر، رررررررررررررررررررررررر
دوچآآآR...
من فقط دوچارت میشم، همین!