function clickIE() {if (document.all) {(message);return false;}} function clickNS(e) {if (document.layers||(document.getElementById&&!document.all)) { if (e.which==2||e.which==3) {(message);return false;}}} if (document.layers) {document.captureEvents(Event.MOUSEDOWN);document.onmousedown=clickNS;} else{document.onmouseup=clickNS;document.oncontextmenu=clickIE;} لُند لُند... | آبان ۱۳۹۳

شما هم بگوئید اما نگوئید

من آز آنِ خودم بی خبرم 

بلی،حقیقت این است... 

منِ از خود بیخود به بیخود تر از خودم داشتم سخن از خودآگاهی و شناخت میزدم که شاید حالِ نزارِ بیخودی را با خود همراه کنم اما کدام همراهی؟سخت تر میخواستم طفلکی را با خود لحظه ای فریب دهم و بعد سقوطش را کامل کنم.بدین سبب دوام نیاورده و صحنه ی بازی مسخره ای که شروع شده بود را ترک کردم و سه-هیچ باختم.همانا همان باختنم را که قبلنا عرض کرده بودم باختم.حال میگوئیم ما بردیم،شما هم بگید برده اَند...

حلقه ی سبز

وقتی پِلِی میشوی در ذهنم،تمامی نداری.رشته ای بلند میشویو شروع به چرخیدن میکنی،برای تو میشومو شروع به پا کشیدن میکنم.دست میکشم و از همانجا که کشیدنت را رها کرده بودم کِش میدهم به انتهای چشمان و سیاه میزنم به دنیایی که در هسته ی روشنائیه نگاهت بسته شد. دست میکشم و لرزی که نمیشد از نقش نزدنش چشم بست،ترسی که در فاصله ی کیلومترها و پاها و فوت ها سخت سرد میشد بین محسوس و معقول میرقصاند هر آنچه که تو اعضا خوانیشو من به اسم تو،به رنگ زندگی و تنها قلم میخورد به سیاهی و سفیدی.به لبانی که فرویسته میشد و در آمیزش با نگاه من،آه میشد و از جِگر سفیدت به سیاهه های فردا می رسید. لبخند ی تحت تاثیر هزار پا فشار،هزار دست و وَجَب هزاران چوب خط و فشار روی دیوار.حال تو،من،آنها و دیگران به انتظار دست کشیدن یا پا کشیدن و رمیدن.