function clickIE() {if (document.all) {(message);return false;}} function clickNS(e) {if (document.layers||(document.getElementById&&!document.all)) { if (e.which==2||e.which==3) {(message);return false;}}} if (document.layers) {document.captureEvents(Event.MOUSEDOWN);document.onmousedown=clickNS;} else{document.onmouseup=clickNS;document.oncontextmenu=clickIE;} لُند لُند... | شهریور ۱۳۹۵

بوسه تلخِ قهرمان

حتی زمانيکه فيلم ميبينم!

 فيلم ميبينم اما انگار همش واقعيته.از همون حادثه ی اول که معرفی ميشن شخصيتا و قهرمان خودشو به رخ ميکشه،تصميم ميگره ميخواد بره تا مشکلشو حل کنه نشسته کنارم روی کاناپه!.نيم متر بين پاهاشو باز گذاشته،لم داده و شيشه آبجو هم تو دستش.تنهائياشو هم آورده،اون قسمت از فيلما رو که نشون نميدنو اومده و داره نشونم ميده.

 

داره باهام حرف ميزنه،حرفاش خيلی قشنگه و در ضمن مهمه.صريح و پوست کنده بهم ميگه چی ميخواد!با چندتا سوال ساده متوجه ميشم که خوردن آبجو قهرمان واقعيه.

جدای از ويژگی های مرسوم قهرمان در ساحتهای مختلف،قهرمان برای بزرگی خودش زمانيکه دوربين خاموش ميشه بهترين کنش ها و تصميماتو ميگيره و بيشتر تو چشم ميزنه تا زمانيکه دوربين روشنه و مجبوره روايت کنه  و بازی داشته باشه.هرچقدر قهرمان ديده نشه و بيشتر سرود قهرمانه اش خونده بشه،موفق تر و عظيم تر خواهد بود.

قهرمان که ميرود نشانه ای از او ميخواهم،پر شده ام از جای بوسه شان.قهرمانانی که مرا عاشق مزه ی بوسه تلخ خود کرده اند.

قهرمانان واقعی هميشه پيروزند،حتی اگر شکست بخورند و بميرند.

قهرمان واقعی کيست؟

 

آنکه با خيال چگونه مردنش،زنده مانده...

خيال,شيرين ترين مزه ی حقيقت است.آدمی به خيال خوش است.

آدمی که باخيال است چه تفاوتی با آدمی که بي خيال است دارد؟

دوس داشتن خيال را بر می انگيزد و خيال نيز دوس داشتن را.زمانی که به خيال وصال با معشوق تمام جاده ها را طی ميکنيم تا به خانه ای که نيست برسيم،خصوصی هايمان را در گوشی بهم گفته ايم و بعد فهميده ايم دهانی برای سخن نداشتيم،دست در دست داده ايم و زير باران رفته ايم که با قطرات آبی که از کولر به صورتمان چکه کرد و فهميديم در چله تابستان باران نميبارد،رنگ حقيقی خيال را به واقعيت خشک و نا مهربان روزمرگی هايمان زديم.

حال آنکه آدم بى خياليست،بی مزگی را ميچشد.واقع بين نيست بلکه کورست.واقعيت ساخته ميشود از همان شکل خيال.بايد قوی بود،تلاش کرد و صبور تا به شکلی پايدار از خنده ی رنگها رسيد.

خيال را ببافيم؟بله،با رنگهای حقيقی.حقيقتی که حتی زير نور تاريکی نيز خودنمايی ميکند و صدا ميزند:آهاااااای،بچه جان...به ياد بيار.

که چه شود؟صدای زنگوله بز را ميشنوی،از گله دور افتاده و مسير گم کرده.دنبالش برو تا طعمه ی دندانهای تيز نشده.

هوای فردا هم زمستانی همراه با برف شادی است.از منزل لخت بيرون آمده و به نظاره و بازی مشغول شويد.