function clickIE() {if (document.all) {(message);return false;}} function clickNS(e) {if (document.layers||(document.getElementById&&!document.all)) { if (e.which==2||e.which==3) {(message);return false;}}} if (document.layers) {document.captureEvents(Event.MOUSEDOWN);document.onmousedown=clickNS;} else{document.onmouseup=clickNS;document.oncontextmenu=clickIE;} لُند لُند... | قهرمان

بوسه تلخِ قهرمان

حتی زمانيکه فيلم ميبينم!

 فيلم ميبينم اما انگار همش واقعيته.از همون حادثه ی اول که معرفی ميشن شخصيتا و قهرمان خودشو به رخ ميکشه،تصميم ميگره ميخواد بره تا مشکلشو حل کنه نشسته کنارم روی کاناپه!.نيم متر بين پاهاشو باز گذاشته،لم داده و شيشه آبجو هم تو دستش.تنهائياشو هم آورده،اون قسمت از فيلما رو که نشون نميدنو اومده و داره نشونم ميده.

 

داره باهام حرف ميزنه،حرفاش خيلی قشنگه و در ضمن مهمه.صريح و پوست کنده بهم ميگه چی ميخواد!با چندتا سوال ساده متوجه ميشم که خوردن آبجو قهرمان واقعيه.

جدای از ويژگی های مرسوم قهرمان در ساحتهای مختلف،قهرمان برای بزرگی خودش زمانيکه دوربين خاموش ميشه بهترين کنش ها و تصميماتو ميگيره و بيشتر تو چشم ميزنه تا زمانيکه دوربين روشنه و مجبوره روايت کنه  و بازی داشته باشه.هرچقدر قهرمان ديده نشه و بيشتر سرود قهرمانه اش خونده بشه،موفق تر و عظيم تر خواهد بود.

قهرمان که ميرود نشانه ای از او ميخواهم،پر شده ام از جای بوسه شان.قهرمانانی که مرا عاشق مزه ی بوسه تلخ خود کرده اند.

قهرمانان واقعی هميشه پيروزند،حتی اگر شکست بخورند و بميرند.

قهرمان واقعی کيست؟

 

قهرمان با شوپن درحالیکه چای داغ مینوشید دیده شد

قهرمان باش،با آهنگ شوپن شروع به قدم زدن رو سنگفرشای خیس کن.مثل یه نجات دهنده کمکمون کن تا بتونیم بعد از رفتنت زیر بارون ماهم راه بیفتیمُ دنبال جایِ پایِ تو باشیم و بخوایم که مثل تو حتی عیسی بشیم و نفس برای زنده موندن بهم قرض بدیم.درستِ هنوز اندازه ی بازوم،قدمم،دست و دلم به اندازه ی تو بزرگ نیست اما میخوام وقتی بزرگ شدم مثل تو یه داستان واقعی بشم.رو صحنه ی آبی قرمز باشم،تو خرابه ی شهر پرنده ی سبز قبا بشم،قول چراغ جادو باشم،عروسک زنده ی دوران کودکی تموم آدما بشم.ما یه قهرمان کم داریم که موقع سختیا صداش بزنیم.خدا نمیتونه یه قهرمان بشه اما یه قهرمان میتونه به شکل خدا باشه...من هنوز شوپن گوش میدم برای سوگواری آخرین قهرمانی که آخر مسیر روبروی آدمایی قرار گرفت که نجاتشون داده بود،اون یه روز بر میگرده.رویِ سنگفرشای خیس،زیر چراغِ پیاده رو.با اون بارونی بلندش و کلاهی که تا ابروهاش کشیده شده.