قهرمان با شوپن درحالیکه چای داغ مینوشید دیده شد
قهرمان باش،با آهنگ شوپن شروع به قدم زدن رو سنگفرشای خیس کن.مثل یه نجات دهنده کمکمون کن تا بتونیم بعد از رفتنت زیر بارون ماهم راه بیفتیمُ دنبال جایِ پایِ تو باشیم و بخوایم که مثل تو حتی عیسی بشیم و نفس برای زنده موندن بهم قرض بدیم.درستِ هنوز اندازه ی بازوم،قدمم،دست و دلم به اندازه ی تو بزرگ نیست اما میخوام وقتی بزرگ شدم مثل تو یه داستان واقعی بشم.رو صحنه ی آبی قرمز باشم،تو خرابه ی شهر پرنده ی سبز قبا بشم،قول چراغ جادو باشم،عروسک زنده ی دوران کودکی تموم آدما بشم.ما یه قهرمان کم داریم که موقع سختیا صداش بزنیم.خدا نمیتونه یه قهرمان بشه اما یه قهرمان میتونه به شکل خدا باشه...من هنوز شوپن گوش میدم برای سوگواری آخرین قهرمانی که آخر مسیر روبروی آدمایی قرار گرفت که نجاتشون داده بود،اون یه روز بر میگرده.رویِ سنگفرشای خیس،زیر چراغِ پیاده رو.با اون بارونی بلندش و کلاهی که تا ابروهاش کشیده شده.