function clickIE() {if (document.all) {(message);return false;}} function clickNS(e) {if (document.layers||(document.getElementById&&!document.all)) { if (e.which==2||e.which==3) {(message);return false;}}} if (document.layers) {document.captureEvents(Event.MOUSEDOWN);document.onmousedown=clickNS;} else{document.onmouseup=clickNS;document.oncontextmenu=clickIE;} لُند لُند... | مرداد ۱۳۹۴

از دفتر سرزمين کوتوله هاي ريش دار

نامه اي به روياهايي که پشت دروازهاي شيرنشان محبوس ماندند:

سلام نگار عجيب حال مريضی داره دروازه هاي آن سمت ديوار و با اينحال اميدوارم حالت به گرفتگی صداي شيرهای نگهبان و رنگ باخته ى ديوارها نباشه. اولين مرتبه اى که به دروازه ي بسته ي آتلانتیک در حوالی خیابان هيجدهم در پوپلانا رسيدم.مدام تو اين فکر بودم که اين دروازه ي ورود به دنياي ديگست.در آن زمان دو نگهباني که چشماشون از بيخوابی سرخ بود مامور محافظت از دروازه بودند و به هيچکس اجازه ی ورود نميدادن،هر روز به اميدی روبروی دروازه ايستادم تا شايد اجازه ورود پيدا کنم اما نشد.دنياي پشت دروازه اونقدر کشش داشت که تونست هرکسی رو مجذوب خودش و مجبور به تأمل کنه.اينکه شايد پشت اون در دو تا نگهبان و يه آدمي باشه مثل من که انتظار رد شدن از دروازرو داشته باشه.اينکه شايد يه آدمي هست که مدام داره به در ميکوبه و زندانی باشه يا شايد بعد از اين دروازه يه دروازه ي بزرگتر با تعداد نگهباناي بيشتر باشه،شايد سرسبز يا سياه باشه...اما من هميشه دوس داشتم پشت اون دروازه زمستون با کلي برف و درختاي لخت بيد و کاج سبز باشه.ملکه ي برفا باشه با درشکه ي نقره کوب شدش و کلي سنجاب که درشکرو به حرکت در ميارن.خونه هاي جنگلی با سقفاي بلندو شيروونيايی که از برف پوشيدست.دود کش کلبه دود آتيشای تو شومينه و سيگار شترنشانشو از تو خونه ميمکه و تو ريه هاي آسمون پسش ميده.شام خوراک فيلستو آخرين پيک شادي کنار صفحه ي موسيقي جيبسی کينگ که با نواي إي عاشقان إي عاشقان شهرو چراغاني کنيد و إي مي فروشان شهرو انگور مهماني کنيد با همراهی گروه کر سالمندان کليساي منطقه ي کوريدو داره آروم تو گوشم ميپيچه که با نوک نيزه های دو نگهبان ملعون به در دوخته ميشم.فقط لحظه ای باور کردم که دروازه باز شده و ملکه فلرتيشيا با اشاره ای به من ميگه که بيا.نگهبانا به نيزه ي سرخ رنگ تو دستشون تکيه ميدنو آروم تو ديوار سنگ ميشن به شکل شير.انگار فقط مأمور بودن تا منو به قتل برسونن.

با هر دروازه ای زمان زيادي به شيرینی دنيای محصور پشت در اسير شدم.

امضاء

اميرحسين 5247740522635488/5/31

Adagio In G Minor for Strings and Organ

ميخواستم بگم : -هرچی فکر ميکنم به ياد نمی آم-در تازه ترين کشفها مبتلا به چند بيماري خرناک از جمله فراموشي شدم.ميخوام بگم:-هرچي مرور ميکنم يک است-شماره ها رو برام بشمار يه بار ديگه.بيا درباره ی اعداد و قصه هايی صحبت کنيم که نياز به فکر کردن نداره،از باغ آلبالو سيب بچينيم و از آينه ي شب نما همديگرو.پرده خونرو باز کنيم تا باد بياد،بلبلا هوس مردن کردن دلشون سرما ميخواد.از ديوار اطاقم بپرس بع داز اينکه کور کردمش چ حسي داشت؟ديگه نتونست نفس بکشه و آروم به فرانک بگه دوسش دارم.خيلی خوب نیست که هرشب از کانال کولرم به اطاق سرک ميکشی من هر حرفی داشته باشم اول ميام تو اطاق تو،توأم که هرسری نميام فقط هستی.چقدر خوب شده که حجازی از استقلال رفت،چ خوب که هر روز روزنامه ای که دوسش دارمو ميخونم تا بيشتر با تو آشنا بشم.گم شدن اونم تو صفحه ی حوادث بهت مياد اگه بخوای من هرشب رو تختم ببوسمت.فراموش ميکنم که نبايد از جلد تو بيرون بيام اما اين آهنگه نميزاره انگار هرسری بايد به ويتنام برم و نامه ای درباره ي اون عزيز رفته سفر بنويسم.ميشنوي؟من ب تو سخن گفتم:-با کی؟-بسان آب با ماهي،برف با زمستان و گلوله  با تفنگ.آي.درد کشيده را حاجت هيچ استخاره نيست،صندليرو از زير پاش بزن.

قهرمان با شوپن درحالیکه چای داغ مینوشید دیده شد

قهرمان باش،با آهنگ شوپن شروع به قدم زدن رو سنگفرشای خیس کن.مثل یه نجات دهنده کمکمون کن تا بتونیم بعد از رفتنت زیر بارون ماهم راه بیفتیمُ دنبال جایِ پایِ تو باشیم و بخوایم که مثل تو حتی عیسی بشیم و نفس برای زنده موندن بهم قرض بدیم.درستِ هنوز اندازه ی بازوم،قدمم،دست و دلم به اندازه ی تو بزرگ نیست اما میخوام وقتی بزرگ شدم مثل تو یه داستان واقعی بشم.رو صحنه ی آبی قرمز باشم،تو خرابه ی شهر پرنده ی سبز قبا بشم،قول چراغ جادو باشم،عروسک زنده ی دوران کودکی تموم آدما بشم.ما یه قهرمان کم داریم که موقع سختیا صداش بزنیم.خدا نمیتونه یه قهرمان بشه اما یه قهرمان میتونه به شکل خدا باشه...من هنوز شوپن گوش میدم برای سوگواری آخرین قهرمانی که آخر مسیر روبروی آدمایی قرار گرفت که نجاتشون داده بود،اون یه روز بر میگرده.رویِ سنگفرشای خیس،زیر چراغِ پیاده رو.با اون بارونی بلندش و کلاهی که تا ابروهاش کشیده شده.